اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وو

نویسه گردانی: WW
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) :
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۵ ثانیه
بگیر و ببند. [ ب ِ رُ ب ِ ب َ ] (اِ مرکب ) آواز طبل آنگاه که اعلان منع آمد و شد شبانه را کند. || حبس و توقیف افراد به دست حکومت : در طهران ...
بست و گشاد. [ ب َ ت ُ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) بستن و باز کردن . (فرهنگ فارسی معین ). نظم و نسق . (فرهنگ نظام ).حل و عقد. (فرهنگ نظام...
بر و بیابان . [ ب َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دشت و صحرا. در تداول عامه ، بر بیابان .
بمحمد و آله . [ ب ِ م ُ ح َم ْ م َ دِن ْ وَ ل ِ هَِ ] (ع سوگند) سوگند به محمد (ص ) و خاندان او. (فرهنگ فارسی معین ).
پرآب و تاب . [ ب ُ ] (ص مرکب ) پرطنطنه . پرطمطراق . به تفصیل . با اوصاف بسیار.
بی سر و پا. [ س َ رُ ] (ص مرکب ) (از: بی + سر + و + پا) فرومایه . نالایق . پست . (یادداشت مؤلف ) : و از این گروهی بی سر و پا که با تست بیمی...
بی سر و ته . [ س َ رُ ت َ ] (ص مرکب ) (از: بی + سر + و + ته ) بی سر و بن . بی ابتدا و انتها: گفته های بی سر و ته ، خبر بی سر و ته ، دعوی بی ...
بی سر و دل .[ س َ رُ دِ ] (ص مرکب ) بی پروا. (غیاث ) (آنندراج ).
بیخور و خواب . [ خوَ / خ ُ رُ خوا / خا ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بی میل به خوردن و خفتن . (اشتینگاس ). || مضطرب و پریشان از غمی یا مصیبتی یا...
بیداد و داد. [ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ظلم و انصاف . جور و عدل : سر آمد کنون کار بیداد و دادسخنهای بی بر مکن هیچ یاد. فردوسی . || ظالم و...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.