گفتگو درباره واژه گزارش تخلف وو نویسه گردانی: WW وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) : دیلمی وار کند هزمان دراج غوی بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲,۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۱ ثانیه واژه معنی بدید و ندید بدید و ندید. [ ب َ دی دُ ن َ ] (ص مرکب ) پست و دون همت و کوتاه نظر. (لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). ندید بدید. بریز و بپاش بریز و بپاش . [ ب ِ زُ ب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) مخارج گزاف . مانند تبذیر. (یادداشت دهخدا). خرج زیاد. هزینه ٔ بسیار بسبب آمد و رفت بسیار ... بزن و برقص بزن و برقص . [ ب ِ زَ ن ُ ب ِ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و آواز و پای کوبی . بزن و بشکن بزن و بشکن . [ ب ِ زَ ن ُ ب ِ ک َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) که همیشه خواند و رقصد و بشکن زند. || (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هیاهو و شلوغی از مستی... بحت و بسیط بحت و بسیط. [ ب َ ت ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) محض . خالص : عامی بحت و بسیط. جاهل بحت و بسیط. و رجوع به بحت و به بسیط شود. با و تا شکن با و تا شکن . [ وَ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) از: باء و تاء کلمه ٔ «بت » مراد است . و با و تا شکن ، یعنی بت شکن . (از آنندراج ). || کنایه از حضرت ابرا... باغ و برزن باغ و برزن . [ غ ُ ب َ زَ ] (اِخ ) قریه ای است در دو فرسخی مرو. (معجم البلدان ). و رجوع به باغ شود. بگیر و ببند بگیر و ببند. [ ب ِ رُ ب ِ ب َ ] (اِ مرکب ) آواز طبل آنگاه که اعلان منع آمد و شد شبانه را کند. || حبس و توقیف افراد به دست حکومت : در طهران ... بست و گشاد بست و گشاد. [ ب َ ت ُ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) بستن و باز کردن . (فرهنگ فارسی معین ). نظم و نسق . (فرهنگ نظام ).حل و عقد. (فرهنگ نظام... بر و بیابان بر و بیابان . [ ب َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دشت و صحرا. در تداول عامه ، بر بیابان . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۱۸ ۱۱۹ ۱۲۰ ۱۲۱ ۱۲۲ صفحه ۱۲۳ از ۲۱۷ ۱۲۴ ۱۲۵ ۱۲۶ ۱۲۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود