گفتگو درباره واژه گزارش تخلف وو نویسه گردانی: WW وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) : دیلمی وار کند هزمان دراج غوی بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲,۱۳۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۸۰ ثانیه واژه معنی جره و فامور جره و فامور. [ ] (اِخ ) از بلوکات ولایت قشقایی فارس است . رجوع به جره و جغرافیای غرب ایران ص 111 شود. چرب و چیلی چرب و چیلی . [ چ َ ب ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) چیزی که آلوده به چربی یا روغن باشد. رجوع به چرب و چیل شود. چرب و نرمی چرب و نرمی . [ چ َ ب ُ ن َ ] (حامص مرکب ) چربی و نرمی . ملاطفت و مهربانی . تواضع و فروتنی . || تملق و چاپلوسی . زبان بازی .اظهار عجز و فروتنی ... جوان و جاهل جوان و جاهل . [ ج َ ن ُ هَِ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از جوان تمام عیار. چشم و چراغ چشم و چراغ .[ چ َ / چ ِ م ُ چ ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از سبب بینائی و سرمایه ٔ بصارت . (آنندراج ) : قائدچشم و چراغ عالمی گردد چو شمع... چرند و پرند چرند و پرند. [ چ َ رَ دُ پ َ رَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چرند. پرت و پلا. چرت و پرت . حرف مفت . هذیان . گفتار بیهده . سخن بیهوده و مهمل . رجوع به... تیره و تار تیره و تار. [ رَ / رِ وُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) سیاه و ظلمانی : هوا تیره و تار شد. دنیا در چشمم تیره و تار شد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).... جار و جنجال جار و جنجال . [ رُ ج َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) سر و صدا. فریاد. نزاع و کشمکش . دادو بیداد: جار و جنجال میکنند. جار و جنجال نکنید. جامع و مانع جامع و مانع. [ م ِ ع ُ ن ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) در اصطلاح منطق ، صفت حدی است که شامل تمام افراد خود بوده و بر غیر افراد خود صادق نباشد. ... جاه و جلال جاه و جلال . [ هَُ ج َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شکوه . دم و دستگاه . ابهت : با چنین جاه و جلال از پیشگاه سلطنت آگهی و خدمت دلهای آگه میکن... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۲۲ ۱۲۳ ۱۲۴ ۱۲۵ ۱۲۶ صفحه ۱۲۷ از ۲۱۴ ۱۲۸ ۱۲۹ ۱۳۰ ۱۳۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود