گفتگو درباره واژه گزارش تخلف وو نویسه گردانی: WW وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) : دیلمی وار کند هزمان دراج غوی بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲,۱۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۱ ثانیه واژه معنی انشر و منشر انشر و منشر. [ اَ ش َ رُ م َ ش َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول عوام ، غوغا. آشوب . هیاهوی عظیم . جنگ وجدال خانگی سخت . جدال . نزاع .- انشر و م... با باد و دم با باد و دم . [ دُ دَ ] (ص مرکب )با غرور و تکبر و خودستائی . (آنندراج ) : بیاراست آن جنگ را پیلسم همی راست چون شیر با باد و دم .فردوسی (از شرفن... باج و خراج باج و خراج . [ ج ُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، اِمرکب ) باج . ساو. عوارض . مالیات . رجوع به باج شود. انجر و منجر انجر و منجر. [ اَ ج َ رُ م َ ج َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع در تداول عامه ، کشاکش . کش مکش . (یادداشت مؤلف ). اصول و فروع اصول و فروع . [اُ ل ُ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ۞ در هر دانشی اصول عبارت از قواعد اساسی و بنیادی و فروع شاخه ها و مسائل فرعی آن میباش... اصول و کچول اصول و کچول . [ اُ ل ُ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جنبانیدن سرین در رقص . (آنندراج ). اکبر و ناکوه اکبر و ناکوه . [ اَ ب َ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 180تن و آب آن از چشمه است . محصول عمده ٔ آن... چار و ناچار چار و ناچار. [ رُ ] (ق مرکب ،اتباع ) خواه و ناخواه . طوعاً ام کرهاً : چاره آن شد که چاروناچارش مهربانی بود سزاوارش .نظامی . جفر و جامعة جفر و جامعة. [ ج َ رُ م ِ ع َ ] (اِخ ) رجوع به جامعة شود. جنگ و گریز جنگ و گریز. [ ج َ گ ُ گ ُ ] (اِ مرکب ) کر و فر. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۲۱ ۱۲۲ ۱۲۳ ۱۲۴ ۱۲۵ صفحه ۱۲۶ از ۲۱۴ ۱۲۷ ۱۲۸ ۱۲۹ ۱۳۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود