اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وو

نویسه گردانی: WW
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) :
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۸ ثانیه
رانده و مانده . [ دَ / دِ وُ دَ / دِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) کنایه از شخص بدبخت وامانده .- امثال :- رانده و مانده ٔ هفتاد و دو ملت ؛ از همه ...
ذوالمن و الطول . [ ذُل ْ م َن ْ ن ِ وَطْ طَ ] (ع ص مرکب ) رجوع به ذوالطول و المن شود.
سنگین و رنگین . [ س َ ن ُ رَ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول ، باوقار. موقر.
سرخ و زرد شدن . [ س ُ خ ُ زَ ش ُ دَ] (مص مرکب ) خجل شدن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 134). حالتی است که در هنگام خجالت روی دهد و مطلق سرخ و زرد ...
شاه و وزیربازی . [ هَُ وَ ] (اِ مرکب ) بازی و لعبی کودکان را و آن چنان باشد که یک رخ قوطی کبریت یا کعب گوسفند شاه و رخ طرف دیگر را وزیر...
شایست و بایست . [ ی ِ ت ُ ی ِ ] (ترکیب عطفی ) سزا و لازم . سزاوار و واجب .
شاخ و شانه کش . [ خ ُ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کسی که شاخ و شانه کشد. شاخشانه کش . تهدید کننده . رجوع به شاخ و شانه کشیدن شود.
شهریزاد و پرویز. [ ش َ دُ پ َرْ ] (اِخ ) نام داستانی ایرانی که در قدیم آنرا بعربی ترجمه کرده اند. (ابن الندیم ).
شش و پنج زنان . [ ش َ / ش ِ ش ُ پ َ زَ] (نف مرکب ) شش و پنج زن . رجوع به شش و پنج زن شود.
پر و بال کردن . [ پ َ رُ ک َ دَ ](مص مرکب ) قوت گرفتن : اگر بگذاریم ایشان را به زمین قرار گیرند و پر و بال کنند. (تاریخ بیهقی ص 480).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.