اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وو

نویسه گردانی: WW
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) :
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۴۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۱ ثانیه
قلع و قمع کردن . [ ق َع ُ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریشه کن کردن . برانداختن .
طاق و نیم طاق . [ ق ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ۞ سلسله ای از طاقهای خُرد و بزرگ راستین ، یا بصورت نما.
عرب و عجم باز. [ ع َ رَ ب ُ ع َ ج َ ] (نف مرکب ) همان رسن باز است که دارباز نیز گویند، و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته است . (از آنندراج ...
کش و قوس رفتن . [ ک َ / ک ِ ش ُ ق َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) دست دادن حالتی که در آن آدمی دستهای خود را از دو جانب بکشد و پشت و گردن بپیچد به ...
کشک و بادنجان . [ ک َ ک ُ دِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کشک بادنجان .خوراکی است که از کشک آب کرده و بادنجان پخته فراهم آورند. کشکه بادنجان ...
کوران و کهمگار. [ ] (اِخ ) از طوایف سرحدی بلوچستان و سراوان و دارای 300 خانوار است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 97).
گرم و سرد چرخ . [ گ َ م ُ س َ دِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب . || کنایه از ماه . (برهان ) (انجمن آرا). || کنایه از حوادث ف...
بال به معنی دل است..و حال بال به معنی حال دل است...این واژه در زبان بختیاری به صورت پرسشی( حال و بالتان چطور است؟!) بسیار مورد استفاده قرار میگیرد!ثبت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
معنی بی عرضه و نالایق و بی دست و پا دهد، چنانکه گویند: فلان کس دست و پا چلفتی است ، یعنی عرضه و لیاقت انجام کاری را ندارد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.