ذات
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḎʼT
    
							
    
								
        ذات یا زات در زبان اوستایی پایه ریزی شده و با گذشت زمان در زبان های ترکی ، هندی اروپایی و سامی نیز وارد شده است. در زبان کهن اوستایی زات یا زاتا در معنی درون و یا سرچشمه ی ذات بکار می رفت. بنابراین ، با وجود اینکه از سوی اعراب با دیکته ی عربی استفاده می شد و به زور جنگ دوباره به سرزمین زادگاهش ارسال شده ، با کشف این واقعیت در ریشه زات ، جای دارد به بازگشت ان به ایران ما به آن خوش آمد گفت... زات مزداد همان نقطه ی درون همه ی ماست که حافظ به خال تشبیه کرده...
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الریوی . [ تُرْ ری  ی َ وی ی  ] (ع  ص  نسبی ) منسوب  بذات الریه   ۞ .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الرمرم . [ تُرْ رَ رَ ] (اِخ ) نام  جایگاهی  و بدانجا جنگی  میان  بنی عامر و بنوعبس  رویداد و فیروزی  بنوعامر را بود و رمرم  منقوص  و مخفف  رمرام ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الصدور. [ تُص ْ ص ُ ](ع  اِ مرکب ) افکار. اندیشه ها. حاجتها. (مهذب  الاسماء). مضمرات  قلب : انه  علیم  بذات الصدور. (قرآن  5/11).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الشعور. [ تُش ْ ش ُ ] (اِخ ) صورتی  از صور شمالی  فلک  میان  صورت  دب ّ اکبر و اسد و آن  را حوض  و ضفیرةالاسد و شعر بره  نیس  یا برنیکی  و هلبة نی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الشقوق . [ تُش ْ ش ُ ] (اِخ ) منزلی  است  بطریق  مکة. (المرصع). رجوع  به  ج  6 عقدالفرید ص 99 شود.  ||  یوم  ذات الشقوق ،یا حرب  ذات الشقوق ، نام ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الشمال . [ تُش ْ ش ِ ] (ع  اِ مرکب ) دست  چپ . سوی چپ . جهت  چپ . طرف  چپ . سوی  دست  چپ . (مهذب  الاسماء). جانب  چپ . (قاضی خان  بدر محمد دهار). ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الشمیط. [ تُش ْ ش َ ] (اِخ ) ریگی  است بنی تمیم  را و در آنجا گزنه  و غضا روید. (المرصع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الشوکة. [ تُش ْ ش َ ک َ ] (ع  ص  مرکب ) خاردار. ||  صاحب  شوکت .  ||  خداوند سلاح .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الشهور. [ تُش ْ ش ُ ] (ع  ص  مرکب ) آن  زن  که  بحد زنان  رسیده  لکن  خون  نمی بیند. عده ٔ طلاق  او در صورت  آرمیدگی  با زوج  سه  ماه  هلالی  است ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ذات الریال . [ تُرْ ر ی  ] (اِخ ) نام  باغی  باشد معروف . و ریال  جمع رأل  به  معنی  چوزه ٔ شترمرغ  است . (المرصع).