نمک
نویسه گردانی:
NMK
این واژه نم مک بوده است؛ یعنی مکنده ی نم. در گذشته که دیوارها از خشت و گل بود، در کنار یا زیر دیوارهایی که نم داده بود، سنگ نمک کار می گذاشتند تا از بالا آمدن نم جلوگیری نماید.
واژه های همانند
۱۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
نمک ناشناس . [ ن َ م َ ش ِ ] (نف مرکب ) نمک کور. حق ناشناس . ناسپاس . که پاس نان و نمک ندارد.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نمک به حرام . [ ن َ م َ ب ِ ح َ ] (ص مرکب ) ناسپاس . بی وفا. حق ناشناس . بی حقیقت و صداقت . خائن . سرکش و نافرمان . بدکار. بدعمل . (ناظم الاطباء)....
نمک پروردگی . [ ن َ م َ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) نمک پرورده بودن . رجوع به نمک پرورده شود.
نمک پاشیدن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) نمک افشاندن . بر چیزی نمک ریختن . || در تداول ، سخنی یا حرکتی ناپسند و ناموجه و دور از ادب ادا کردن .
نمک افکندن . [ ن َ م َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نمک ریختن . نمک پاشیدن . نمک زدن : اگر سرمایه ٔ خونابه کم شددلا زآن لب نمک بر ریش افکن . کلیم ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نمک ناشناسی . [ ن َ م َ ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل نمک ناشناس . ناحق گزاری . حق ناشناسی . ناسپاسی .
دریاچه ٔ نمک . [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ ن َ م َ ] (اِخ ) بحیرةالمیتة. بحرالمیت . دریای نمک در فلسطین . رجوع به بحیرةالمیتة و بحرالمیت در ردیفهای خود...
اشک خوش نمک . [ اَ ک ِ خوَش ْ / خُش ْ ن َ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک پرسوز که از درد آید. (هفت قلزم ). اشک شور که از درد فراق دوستان ز...