نمک
نویسه گردانی:
NMK
این واژه نم مک بوده است؛ یعنی مکنده ی نم. در گذشته که دیوارها از خشت و گل بود، در کنار یا زیر دیوارهایی که نم داده بود، سنگ نمک کار می گذاشتند تا از بالا آمدن نم جلوگیری نماید.
واژه های همانند
۱۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
دریای نمک . [ دَرْ ی ِ ن َ م َ ] (اِخ ) بحرالملح . دریای عربه . دریای شرقی . دریای سدومی . دریای لوط. (از قاموس کتاب مقدس ص 381). و رجوع به ...
نمک پرورده . [ ن َ م َ پ َرْ وَ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) نمک سود. (یادداشت مؤلف ). نمک آلود. به نمک آغشته . در نمک خوابانده . || با نعمت اوبالید...
نمک خوردن . [ ن َ م َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) هم نمک شدن . مهمان شدن . (حاشیه ٔ وحید بر خسرو و شیرین نظامی ). هم غذا شدن : مرا پیوند اوخوار...
نمک خوارگی . [ ن َ م َ خوا / خا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل نمک خواره . (فرهنگ فارسی معین ). نمک خواره بودن . نمک پروردگی . || ممالحت . با هم ن...
نمک داشتن . [ ن َ م َ ت َ ] (مص مرکب ) خوش نمک بودن غذا. نمکی به اندازه یا کمی بیش از اندازه داشتن غذا. || ملیح بودن . صاحب ملاحت بودن...
نمک ریختن . [ ن َ م َ ت َ ] (مص مرکب ) نمک پاشیدن .نمک بر چیزی افشاندن . در غذا نمک کردن : به کام باده کشان تا حلاوتی بخشدز خنده ٔ تو نمک ...
نمک چشیدن . [ ن َ م َ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) نمک چشه کردن . اندکی از غذا چشیدن : گر جوسنگی نمک خودچشی دامن از این بی نمکی درکشی .نظامی .
نمک گرفتن . [ ن َ م َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مزه یافتن . بانمک شدن . نمکین و مطبوع شدن : عشق از افلاس می گیرد نمک عشق مفلس را سزد بی هیچ ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نمک نشناسی .[ ن َ م َ ن َ ] (حامص مرکب ) نمک ناشناسی . حق ناشناسی .