اجازه ویرایش برای همه اعضا

نمک

نویسه گردانی: NMK
این واژه نم مک بوده است؛ یعنی مکنده ی نم. در گذشته که دیوارها از خشت و گل بود، در کنار یا زیر دیوارهایی که نم داده بود، سنگ نمک کار می گذاشتند تا از بالا آمدن نم جلوگیری نماید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نمک فشان . [ ن َ م َ ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) نمک افشان . نمک پاش . که نمک بر چیزی افشاند : هرجا که به دست عشق جانی است این قصه بر او نمک فشا...
نمک کردن . [ ن َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب )نمک در ظرفی یا غذایی ریختن . نمک بر چیزی پاشیدن .
نمک نشناس . [ ن َ م َ ن َ ] (نف مرکب ) نمک ناشناس . ناسپاس . بی وفا.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نمک خورده . [ ن َ م َ خوَرْ/ خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نمک پرورده . که از خوان نعمت کسی متنعم شده است . که با او نان و نمک خورده است . که ...
نمک سودن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) نمک سابیدن . || نمک پاشیدن . نمک ریختن : در چشم اعتبار نمک سودن است و بس در شوره زار علم اگر هست حاص...
نمک فروشی . [ ن َ م َ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل نمک فروش . نمک فروختن . || (اِ مرکب ) محل کار نمک فروش . جائی که در آن نمک فروشند.
نمک شناسی . [ ن َ م َ ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل نمک شناس . رعایت حق ولی نعمت . سپاس گزاری . حق گزاری . حق شناسی . وفاداری .
نمک حلالی . [ن َ م َ ح َ ] (حامص مرکب ) وفاداری . صداقت . (ناظم الاطباء). نمک به حلال بودن . مقابل نمک حرامی و نمک به حرامی .
نمک حرامی . [ ن َ م َ ح َ ] (حامص مرکب ) نمک به حرامی . نمک حرام بودن . حق ناشناسی . ناسپاسی . کفران نعمت .
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۲ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.