 
        
            خوان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴWAN 
    
							
    
								
        خوان . [ خ ِ / خ ُ ] (معرب ، اِ) معرب  خوان  فارسی . هرچه  بر وی  طعام  خورند. (منتهی  الارب ) (از تاج  العروس ) (از لسان  العرب ). ج ، اَخْوِنة، خون .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        غازی خان . (اِخ ) یکی  از خانان  و امرای  هندی  کشمیر که  در سال  967-971 حکومت  کشمیر داشته  است . رجوع  به  مآثر رحیمی  چ  کلکته  صص  250 - 321 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غازی خان . (اِخ ) نام  بعض  امرای  افغانی . رجوع  تاریخ  شاهی  تألیف  احمد یادگار چ  کلکته  صص  172، 258 - 262 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غزان خان . [ غ َ ] (اِخ ) همان  غازان خان  است . رجوع به  غازان خان  و فهرست  تاریخ  گزیده  چ  انگلستان  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عباس خان . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  قره باشلو بخش  چاپشلو شهرستان  مشهد. واقع در 69هزارگزی  شمال  باختری  مشهد و کنار کشف رود. ناحیه ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عباس خان . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) دهی  است  از بخش  شیب آب  شهرستان  زابل . واقع در 22هزارگزی  شمال  باختری  سکوهه  و 12هزارگزی  باختر شوسه ٔ زاهدان  به...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طغان خان . [ طُ ] (اِخ ) حاکم  لکنوتی  که  سلطان  مسعود از سلاطین  سلسله ٔ مملوک  بسال  641 هَ . ق . وی  را از حکومت لکنوتی  برکنار کرد و قرابیک  تیمو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طغان خان . [ طُ ] (اِخ ) رجوع  به  عزالدین  طغرل  طغانخان  هشتمین  سلطان  از سلاطین  بنگاله  شود. (طبقات  سلاطین  اسلام  لین پول  ص 275).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طغان خان . [ طُ ] (اِخ ) حاکم  فرغانه  بوده  است . رجوع  به  جهانگشای  جوینی  چ  اوقاف  گیب  ج  1 ص  232 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طغای خان . [ طُ ] (اِخ ) برادر ترکان خاتون  و سرکرده ٔ قشون  خوارزمشاه  در مصاف  با چنگیزخان  به  سمرقند. (تاریخ  مغول  اقبال  ص 31).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طغرل خان .[ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن  یوسف  خضرخان . اولین  از امرای  ایلک خانیه ٔ ترکستان  شرقی  که  از 439 تا 455 هَ . ق . سلطنت  کرده  است . رجوع  ب...