 
        
            خوان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴWAN 
    
							
    
								
        خوان . [ خ ِ / خ ُ ] (معرب ، اِ) معرب  خوان  فارسی . هرچه  بر وی  طعام  خورند. (منتهی  الارب ) (از تاج  العروس ) (از لسان  العرب ). ج ، اَخْوِنة، خون .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        طمغاج خان . [ طَ ] (اِخ ) ابن  بغراخان . خان  ترکستان  از معاصرین  مسعود و محمود غزنوی  و پدر تَرکان خاتون  زوجه ٔ ملکشاه  سلجوقی  که  سلطان  سلجوقی  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طمغاج خان . [ طَ ] (اِخ ) (قلج ...) مسعودبن  حسن . ممدوح  سوزنی  سمرقندی  شاعر : شاهنشه  ملوک  و سلاطین  شرق  و غرب صاحبقران  روی  زمین  خسرو زمان طمغ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طمغاج خان . [طَ ] (اِخ ) از ملوک  ترک  ماوراءالنهر معروف  به  افراسیابیه  و خانیه . رجوع  به  جهانگشای  جوینی  ج 2 ص 4 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طمغان خان . [ طَ ] (اِخ ) نام  پادشاه  سمرقند.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قاروان خان . [ رْ ] (اِ مرکب ) کاروان خان . این  خطابی  است  ایرانی . (از سفرنامه ٔ شاه  ایران ) (آنندراج ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        فرابی خان . [ ف َ ] (اِخ ) از طوایف  ترکمن  ساکن  خاک ایران  است  که  در دره ٔ کارنا و گرگان  سکونت  دارند.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لاهوتی خان . (اِخ ) ابوالقاسم  شاعر معاصر. او را دیوانی  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گرگین خان . [ گ ُ ] (اِخ ) گرگین خان  گرجی  ملقب  به  شاه  نوازخان  در زمان  شاه  سلطان  حسین  به  حکومت  قندهار منصوب  شد و در آنجا سؤسلوک  از خود ن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کشلی  خان . [ ک َ ] (اِخ ) نام  یکی  از امراء محمد خوارزمشاه  بخارا بوده  است . (جهانگشای  جوینی  ج 1 ص 80).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ارلیک یا آرلیک خان یکی از پسران خدای ترکان آلتائی و خدای دوزخ شمرده می شود.