 
        
            ملک 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MLK 
    
							
    
								
        ملک . [ م َ ] (ع  مص ) بازداشتن  ولی  زن  را از نکاح . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (از ناظم  الاطباء) (از اقرب  الموارد).  ||  خمیر سخت  و نیکو کردن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (از اقرب  الموارد). نیک  سرشتن  آرد. (المصادر زوزنی ): ملک  العجین  ملکاً؛ نیکو خمیر شد و سخت  خمیر گردید. (ناظم  الاطباء).  ||  توانا گردیدن  و قادر شدن  بچه  آهو بر پیروی  مادر. (از منتهی  الارب ) (ازاقرب  الموارد): ملک  ولد الظبی  امه ؛ توانا گردید بچه آهو و قادر شد بر پیروی  مادر خود. (ناظم  الاطباء).  ||  ملک  علی  الناس  امرهم ؛ پادشاه  مردم  شد و متولی  امور ایشان  گشت . (ناظم  الاطباء). ملک  علی  فلان  امره ؛ مستولی  بر امر فلان  گردید. (از اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۲۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ملک المجاهدین . [ م َ ل ِکُل ْ م ُ هَِ ] (اِخ ) (الَ ...) لقب  شیرکوه  ثانی . (یادداشت  به  خط مرحوم  دهخدا). و رجوع  به  شیرکوه  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جام  ملک  شرق . [ م ِ م َ ل ِ ک ِ ش َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) پیاله ٔ پادشاه  شرق .  ||  کنایه  از قرص  آفتاب .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دلبر ملک  باقر. [ دِب َ رِ م َ ل ِ ق ِ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  خواشید، بخش  ششتمد، شهرستان  سبزوار. آب  آن  از قنات  و محصول  آن  غلات  و پنبه  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جَهانْمَلِک خاتون دختر جلال الدین مسعودشاه اینجو، شاهدخت و بانوی شاعر ایرانی است که در نیمه دوم سده هشتم هجری میزیست. او هم دوره با حافظ و عبید زاکا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جَهانْمَلِک خاتون دختر جلال الدین مسعودشاه اینجو، شاهدخت و بانوی شاعر ایرانی است که در نیمه دوم سده هشتم هجری میزیست. او هم دوره با حافظ و عبید زاکا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        میرزا عبدالمجید ملک الکلامی (۱۳۴۲–۱۲۶۸ ه.ق) و (۱۳۰۵–۱۲۳۰ ه.ش) معروف به ملک الکلام مجدی شاعر، نویسنده، خوشنویس و رجال نامدار دوران ناصرالدین شاه قاجا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قاسم  دولت  ملک . [ س ِ م ِ دَ ل َ ؟ ] (اِخ ) یکی  از اکابر که  از طرف  میرزا یادگار محمد بامداد پادشاه  آذربایجان  و عراق  منصب  امارت  داشت . (حبیب ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ماه  ملک  خاتون . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) دختر سلطان  سنجر که  در حباله ٔ نکاح  سلطان  محمودبن  محمدبن  ملکشاه  بود. این  دختر در حیات  سلطان  سنجر درگذشت ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حسن  ملک النحاة. [ ح َ س َ ن ِ م َ ل ِ کُن ْ ن ُ ] (اِخ ) ابن  صافی بن  عبداﷲبن  نزار بغدادی  شافعی  مکنی  به  ابونزار (489 - 568 هَ . ق .). چهل  سال ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسونج  ملک  آغا. [  ] (اِخ ) نام  یکی  از خواتین  و سراری  امیرتیمور گورکان . رجوع  به  حبیب السیر چ  خیام  ج  3 جزء 3ص  542 شود.