اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وو

نویسه گردانی: WW
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) :
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۳۸ مورد، زمان جستجو: ۲.۵۲ ثانیه
نزله، عبارت است از خلط نازله از سر، که در پشت حلق جمع می‌شود. اکثراً صبح‌ها میزان این خلط زیاد است و معمولاً با سرفه مانندهایی که شخص ایجاد می‌کند، از...
تا عصر نور علیشاه اصفهانی از روسای فرقه ی نعمة اللهی صحبتی از عشریه در مقابل خمس نبوده است بلکه دستور به پرداخت خمس و زکوة داده اند.(1) لکن از زمان م...
بَسیط و مُرکب ، دو اصطلاح در فلسفه با معانی متقابل . بسیط جزء ندارد و در ذات آن ترکیبی نیست ؛ و مرکب دارای جزء و قابل انقسام به اجزاست (فخر رازی ، ج 1...
به معنای شنیدنی ودیدنی مثلا گفته میشود رسانه های سمعی وبصری که شامل تلویزیون ورادیو وضبط صوت وجریده میشود رادیو و ضبط صوت سمعی (شنیدنی ) هستند وتلو...
ثغورْ وَ عَواصِم، عناوینی که اصطلاحاً بر مرزها و نیز دژها و شهرهای واقع بر سرحدات قلمرو مسلمانان(دارالاسلام) و غیر مسلمانان (دارالحرب)، خاصه بر نقاط ن...
فردوسی در این باره گوید: چـو بـا تـخت، مـنبـر بـرابــر شود، همه نــــام، بـوبکر و عـمَر شـود تــبــه گـــردد آن رنــج‌هــای دراز ...
نقلی از گلستان سعدی است:« در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانی... الخ» در آغاز و بهترین ایام جوانی همانگونه که اتفاق می افتد و خواننده خود داند از چه م...
سرباز=نظامی+ یار=دوست و رفیق من سرباز و رفیق فلانی ام
از راه پرسیدن جویا شدن
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.