گفتگو درباره واژه گزارش تخلف وو نویسه گردانی: WW وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) : دیلمی وار کند هزمان دراج غوی بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲,۱۳۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۹ ثانیه واژه معنی چین و چوروک چین و چوروک . [ ن ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رجوع به چین و چروک شود. حال و احوال حال و احوال . [ ل ُ اَح ْ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است . رجوع به حال شود. حال و ملکه حال و ملکه . [ ل ُ م َ ل َ ک َ / ک ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نوع دوم (از کیفیت )، کیفیات نفسانی بود، و آنرا حال و ملکه خوانند. و نام این ن... خار و خاشاک خار و خاشاک . [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خار و شاخهای خشک درخت . آشغالهائی ازجنس نباتات و گیاه خرده شاخه و خار : از خار و خاشاک و شاخ ... خاش و خماش خاش و خماش . [ ش ُ خ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بمعنی خاش و خش است که خس و خار و ریزه های دم مقراض و تیشه و چیزهای افکنده و بکارنیامدنی ب... خاص و خرجی خاص و خرجی . [ خاص ْ ص ُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هزینه های مورد احتیاج و هزینه های تفننی . مخارج ضروری و غیر ضروری . مایحتاج و غیر محتاج... حک و اصلاح حک و اصلاح . [ ح َک ْ ک ُ اِ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) حذف و تغییر کلمه یا کلماتی در عبارت که با آن حذف و تغییر، عبارت شیواتر و رساتر گرد... حسن و حسین حسن و حسین .[ ح َ س َ ن ُ ح ُ س َ ] (اِخ ) نام دو کوه است یا دو ریگ توده است و بسطام بن قیس مدفون است نزدیک حسن . (آنندراج ). || دو بطن ... حسبی و کفی حسبی و کفی . [ ح َ وَ ک َ فا ] (ع جمله ٔ اسمیه ، صوت مرکب ) مخفف حسبی اﷲ وکفانی . بسنده و کافی است مرا خدا. اﷲ حسبی و کفی . حرام و حرس حرام و حرس . [ ح َ م ُح َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به حرام و هرس شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۱۲ ۱۱۳ ۱۱۴ ۱۱۵ ۱۱۶ صفحه ۱۱۷ از ۲۱۴ ۱۱۸ ۱۱۹ ۱۲۰ ۱۲۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود